بی عنوان
گهگداری از خودم میپرسم
میشود باری
هزار بار زیست
در میان هر غزل؟
نه خانی و نه جهانی
تنها عشق و می و آواز
گهگداری از خودم میپرسم
میشود یاری
هر سحر بنشیند
بر فراز افکارم
سر به بالینم
یا که کنج کلبهمان
جرعه جرعه بنوشد
کهنه اشعارم را
بعد،
وقت مردن
باز گردانَد مرا
از لابلای هر بیت
جای مویههای بیبازگشتِ عزا
گهگداری از خودم میپرسم
میشود باری
تنها برای یک روز
فقط ماند و فقط بود
کاش میشد باری فقط بود
نه فقط عاطِل تنِ جان
که ورای بودنهامان
•••
گهگداری باری
باز گردانید مرا
در میان شکسته افکارم
*ترمه سلطانی هفشجانی*
ادامه مطلب
[ شنبه 103/8/19 ] [ 4:13 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]